گهواره
سالهای کودکی دل ز غصه دور بود ماهی خیال من حوضش از بلور بود یک درخت سبز بود زیر سقف آسمان من به گهواره ای گربه ای کنارمان ناگهان شبی بلند از سرم عبور کرد بند گهواره را تاب داد و دور کرد برگ های خسته را دسته دسته باد برد قصه های خوب را مادرم ز یاد برد سالها گذشته باز حوض خالی آب نیست گهواره ام کجاست؟ خواب هست و تاب نیست... اینم جهت این که پستت بی عکس نمونه....... ...
نویسنده :
عمه خانوم
14:35