زیباروی من ایلماه زیباروی من ایلماه ، تا این لحظه: 11 سال و 26 روز سن داره

ماه آسمان من، ایلماه

 ایلماه زیباروی من همیشه پاک ساده و بی آلایش بمان و همیشه بی دلیل بخند...مثل همین حالا

از جنس فرشته ها

ایلماه مهربونم با دیدن این عکس از ته دل خدارو شکر کردم که سلامتی.تو پاکی ایلماه جان... از ته دلت با قلب مهربون و دستای کوچولوت واسه این فرشته ها دعا کن عزیزم.دعای تو قبوله... همیشه سلامت باشی.هم تو هم فرشته هایی مثل تو...از جنس تو... ...
29 فروردين 1395

سفر زنجان .ایام عید

ایلماه جونی روز اول عید تا پنجم فروردین یعنی روز تولدت زنجان بودی. اینم عکسای سفرت... اینم شما و بابایی... اینجا تو راه برگشتی .تو ماشین خوابت برده... منم این شکلی ام تا برگردی ...
9 فروردين 1395

تولدت مبارک ایلماه من

ایلماه خوشگلم تولدت مبارک عزیز دلم .   امروز سه ساله شدی . انگار همین دیروز بود که متولد شدی . 1000 ساله شی عزیز دل عمه .   چون مسافرتی الان...دیگه امشب تولد نمیگیرن واست تولدت افتاد واسه فردا شب .   خیییییییییییییییییییییییلی دوست دارم ایلماه مهربونم .   همیشه خوشحال و سلامت باشی...       اینم لباس تولدت.     ...
5 فروردين 1395

22و23بهمن

ایلماه جون 22 بهمن تولد مامان آیدا و سالگرد حنا       بندون من و عمو بیژن بود.   23 بهمنم سالگرد ازدواجمون بود که شما اون موقع ده ماهت بود     ...
24 بهمن 1394

15 بهمن یه روزقشنگ

ایلماه قشنگ من پنج شنبه اومده بودم بهت سر بزنم.دلم خییییییییییییلی واست تنگ شده بود.سر راه واست اسمارتیز و سی دی کارتون شاهزاده خانوم و خریدم.مامان اعظم ام دوتا شامپو بچه فرستاده بود تا واست بیارم.اومدم دیدم از حمام اومدی و داری کارتون میبینی.یکم که نشستم و باهات بازی کردم خالت زنگ زد.گوشی و از مامانت گرفتی و گفتی آذر جون عمه واسم شاسی بلند خریده به شاهزاده خانوم گفتی شاسی بلند حالا نمیدونم چراشو منم گفتم خدا از دهنت بشنوه قربونت برم...خلاصه که کلی باهم بودیم.عصرم مامان اعظم اومد پیشمون رفتیم بیرون.من و شما و مامان آیدا و مامان اعظم.رفتیم مامانت واست یه پلاک طلا خرید واسه زنجیرت.مامان اعظمم یه کفش خوشگل خرید واست.منم واست یه هواپیما خرید...
19 بهمن 1394

دختر مامان

تا عشق( دخترم)  آمد دردم آسان شد مادر شدم او پاره جان شد،خدا را شکرررر شوق شنیدن ریخت حتی گریه ش در من لبخند زد جانم غزلخوان شد من باغبانی تازه کاری بودم اما او..... یک غنچه زیبا و خندان شد،خدا را شکرررر او آمد و باران رحمت با خودش آورد گلخانه ما گلستان شد،خدا راشکرررر سنگ صبورم، میوه قلبم، نور چشمم شب را ورق زد، ماه تابان شد، خدا را شکرررر مادر شدن یک امتحان سخت و شیرین است دلواپسی هایم دوچندان شد،خدا را شکرررر
14 بهمن 1394